زلف پرتابش، دلم بیتاب کرد از شکن تا هر شکنجاش خواب کرد باکمان ابروی او خم شد کمان سینه ام اینچنین مارا گرفتار وخودش نایاب کرد
این متن را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.