ایرانی قربانی نیست و هرگز نبوده...
زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه
- خانه
- متن ها
- متن دلنوشته های صادقی خواه
- ایرانی قربانی نیست و هرگز نبوده...
ایرانی قربانی نیست.
و هرگز نبوده است.
ایرانی را قربانی جلوه ندهید.
او فرزند زرتشت است،
زادهی آتش مقدس،
برآمده از دامن البرز و کوه دماوند،
شیر بیشهی خویش است؛
با چنگال غیرت،
و غرّش حماسه در گلویش.
از آن روز که چشم پدر این سرزمین ـ کوروش بزرگ ـ
بر جهان فروبست،
حسودان امپراتوری ایران،
همچون کفتار بر پیکر این شیر خیز برداشتند.
تکهتکهاش کردند،
از سُغد و بلخ تا اروندرود،
از آذربادگان تا دل کرمان،
اما فراموش کردند که قلب ایران را
نمیتوان برید.
قلبی که با تپش نام رستم،
با فریاد آرش،
با حماسهی سهراب و خون سیاوش،
جاودانه میزند.
ایرانی، پدر جهان است.
او نخستین آموزگار عدالت بود،
وقتی منشور آزادی را به دست گرفت
و بردگی را از زمین شُست.
تمدنش،
در شوش و همدان،
در تخت جمشید،
در قلب خِرَد و اندیشه،
ریشه دواند؛
وقتی دیگران در تاریکی میزیستند،
او با نورِ آتشکده و روشنی قلم،
جهان را معنا کرد.
ایرانی،
زادگاه علم است و عرفان؛
از بوعلی تا خوارزمی،
از سهروردی تا مولوی.
ایرانی،
بر هر سپاهی چیره شد
نه تنها با شمشیر،
بلکه با ذهنی برندهتر از تیغ.
سدهها،
چنگیز آمد و تیمور تاخت،
اسکندر سوزاند و اعراب شمشیر کشیدند،
اما این ملت،
از دل خاکستر، ققنوسوار
برخاست.
تاریخ را به آتش کشیدند،
اما ایران، خود تاریخ بود.
ملتها را برده ساختند،
اما ایرانی در زنجیر نماند؛
چون دلیرانی چون یعقوب لیث،
آذرخشوار، برخاستند
تا دوباره درفش کاویانی
برفراز شود.
با فردوسی،
نام و نژاد پارسی را از خطر فراموشی رهانید.
با حافظ و سعدی،
فرهنگ را به آسمان رساند.
با بابک،
فریاد استقلال را از دل کوهها سرداد.
با ستارخان و باقرخان،
در برابر سلطه ایستاد.
ایران،
سالهاست زخمیست
اما تسلیم؟
هرگز.
ایران را غارت کردند،
زخم زدند،
دروغ گفتند،
فروختند،
ولی نه تاریخش را توانستند بشویند،
نه غرورش را بشکنند.
امپراتوری ایران، هنوز برقرار است؛
در خون ما،
در زبانمان،
در فرهنگمان،
در نگاهِ مردمی که هنوز نام رستم را با احترام میبرند
و برای کوروش شمع میافروزند.
نه،
ما قربانی نیستیم.
ما بازماندگان شیرانایم.
و روزی خواهد رسید،
که این خاک دوباره
بر قلهی جهان خواهد ایستاد؛
چونکه تاریخ،
همیشه
بازمیگردد به سرچشمه.
و سرچشمه، ایران است.