نیست در پیمانه ی ادراک مستور...
زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه
- خانه
- متن ها
- متن اشعار مهدی غلامعلی شاهی
- نیست در پیمانه ی ادراک مستور...
نیست در پیمانهی ادراک، مستور مرا
میکشد در آتشش، اسرار مستور مرا
در شب آیینه، تاب آفتابی نیست نیست
تا بخواند آیهای از خطّ منظور مرا
در تپشهای جنون، چون نای بیسر میزنم
تا کند فریاد خاموشان، شنیدور مرا
آسمان از حلقهی تسبیح اگر بیرون شود
هم نمیسازد ز خاک سرد، معمور مرا
در دل فرعون اگر موسی بیفکند یدش
باز هم روشن نگرداند به زور، طور مرا
در حجاب حیرتم، خورشید گم شد در دلم
نیست با نور سحر، پیوند مشعور مرا
گر چه اسرافیل باشد در دمی همسایهام
جان نگیرد نغمهی هستی، ز مأجور مرا
هر که را سودا ندارد، عشق بازی میکند
عشق، بیرون کرده از دور ریا، دور مرا
بر زبان جاریست خونِ خطبهی بینام من
تیغ میخواند به رمز آخرین سطر مرا
در سکوت تلخ دشنامش، شفا گم کردهام
زهر شیرین میکند جام بلور مرا