سایه ای دیدم ز خورشید نهان...
زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه
- خانه
- متن ها
- متن اشعار مهدی غلامعلی شاهی
- سایه ای دیدم ز خورشید نهان...
سایهای دیدم ز خورشید، نهان در تاری
نغمهای گمشده در ساز و فغان، در تاری
جان به لب آمد از این درد خموشیدنها
درد پنهان شده در سینه و جان، در تاری
شمع لرزان دلم در شب هجران پژمرد
شعلهای رفته به خاموشی، روان در تاری
آسمان، آینهٔ اشک من و حسرتها
نقشی از غم شده بر چهره عیان، در تاری
باغ دل، خشک شد از دوری دیدار نگار
زرد گشت آن گل زیبای جوان، در تاری
موج در موج، غم از ساحل جان میگذرد
میبرد هستی من با شتابان، در تاری
دل چو آوارهای سرگشته به دنبال تو بود
گم شده در ره این کوی و مکان، در تاری
قصهها گفت دل از عشق و جدایی اما
مانده در خاطرهها بس داستان، در تاری
حسرت دیدن رویت به دلم ماند ای ماه
تا ابد میشود این غصه نهان، در تاری
این غزل، شرح غمی بود ز دوری تو نگار
که شد از هجر رخت، قامت کمان در تاری