رهایی کمی از آفتابِ فکرت را بر پَرَم بریز تا از این قفسِ خاکستری پلک هایم به سوی تو بال زند و من— در پیِ شکستنِ این غشاها... فاصله ها را کوچ کنم رهایم کن، رهایم کن تا در رویاهای تو محو شوم.
این متن را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.