در کوچه های سرد پاییز قدم...

زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه

امتیاز دهید
4 امتیاز از 1 رای

در کوچه‌های سرد پاییز
قدم می‌زنم
با خیالی
که سال‌هاست پشت پنجره‌ای بخارگرفته
چشم به راه مانده است

برگ‌ها
با صدای خش‌خش،
شعرِ خزان را تکرار می‌کنند
و عشق،
سوت‌و‌کور
در لابه‌لای دیوارهای ترک‌خورده‌ی خاطره‌ها
نفس می‌کشد

تاریکی شب
از لابه‌لای شاخه‌های خشکیده
سر می‌کشد به قلبم
مثل کابوسی خاموش
که هر شب،
با بیداری‌ام عجین شده است

اما هنوز
در دوردستِ خیال
نوری هست
اندک
اما زنده
نورِ امید...

یادِ یار
که می‌آید با لبخندی خسته
و نگاهش،
تنها چراغ روشن در شب‌های بی‌ستاره‌ی من است

در هجوم سکوت و سایه
تنها اوست
که با یک نگاه
گرمایی می‌ریزد در استخوان‌های یخ‌زده‌ام

و من
هنوز
در کوچه‌های سرد پاییز
منتظرم...

مجتبی حمیدی
ZibaMatn.IR
مجتبی حمیدی
ارسال شده توسط
ارسال متن