پس از آنکه مرده بودم اگر مرا در مبال هم انداخته بودند برایم یکسان بود ، آسوده شده بودم.
تنها منزلمان گریه و شیون میکردند ، عکس مرا میآوردند ، برایم زبان میگرفتند ، از این کثافت کاری ها که معمول است.
همهٔ اینها بنظرم احمقانه و پوچ میآید.
لابد چند نفر از من تعریف زیادی میکردند.
چند نفر تکذیب میکردند ، اما بالاخره فراموش میشدم ، من اصلا خودخواه و نچسب هستم.
هرچه فکر میکنم ، ادامه دادن باین زندگی بیهوده است.
صادق هدایت | زنده به گور
ZibaMatn.IR