ای رهگذر شب ها ای خسته...
زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه
- خانه
- متن ها
- متن اشعار محمد خوش بین
- ای رهگذر شب ها ای خسته...
ای رهگذر شبها، ای خستهترین رویا
در باور این ظلمت، پیدا شو و پیدا ما
از شعلهی ما شاید، این شب بگریزد باز
از زمزمه هامان باز خورشید شود آغاز
هر ذرهی تاریکی، چون تجربهای شد نور
هر گریه، زبان شد تا، پیدا شویم از دور
هر بغض شکسته را، با مهر توان بستن
هر زخم دلآلوده، با عشق توان شستن
ما ریشه زدیم اینجا، در خاکِ همین رویا
در باد شکوفا شد، آواز دل تنها
بگذار نفس باشد، بیوحشت فرداها
بگذار قدمهایم، آرام شود با ما
بیدار شو ای خورشید از پشت هزاران غم
ما آمده ایم از شب با خرده چراغی نرم
ما شعلهی پنهانیم، در سینهی شبها هم
ما آینهی فرداییم، در چشمِ جهان با هم
هر درد اگر سنگ است، ما جادهسازانیم
هر دشت اگر خشک است، ما چشمه بارانیم
از خویش سفر کردیم، تا خویش رسد امروز
چون رود شدیم آزاد، چون کوه شدیم پیروز
در سینه اگر ایمان، در دیده اگر رؤیاست
دیوار نمیماند، این پنجره ی فرداست
این خاک مقدس شد، با اشک شجاعتها
این دشت معطر شد، با عطر شهامت ها
ای شب برو از چشمم ما صبح جهان زاییم
این ظلم فرو ریزد ما رعد رها سازیم
بیداری انسان را جز عشق نمی سازد
آرامش جان را هم جز مهر نپردازد
هر آنچه جهان دارد در سینه ما پیداست
انسان همان خورشید در ظلمت این شب هاست
سرمنزل آرامش، در خویش نهان دیدیم
بیراهه نپرس ای دوست، ما راه جان دیدیم
از ماست همین فردا، پس ما نه غریبانیم
ای عشق، بمان با ما، که بی تو نمی مانیم