ویران غم نهان شده ام در...
زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه
- خانه
- متن ها
- متن نوشته های آرش شجاعی
- ویران غم نهان شده ام در...
ویران غم نهان شدهام در این کوچها نیست پناهی
دل خسته ز جور روزگار است و نمیماند توانی
شبها به ستاره مینگرم تا شاید آید فردایی
اما همه راهها به سویی میرود، سوی ویرانی
آوارهٔ شهر غربتم، بیگانهام از خود و مردم
در هر قدمی که برمیدارم، هست فقط پریشانی
یارب که چه سخت میگذرد این شبهای سیاه بر من
در سینه فقط یک آتش است، آتش حسرت و زیانی
دیوانهوار این کوچهها را میگردم شب تا به صبح
شاید که بیابم در کجا یک گوشهٔ آرام و امانی
آن روزگار خوش که گذشت، رفت و نماند جز یک خاطره
حالا که نشستهام به گوشه، میسوزم از این ندانی
در دل همه امید مرده، در چشم همه نور خموش
تنها ماندهام با غم خود در این شب بیمهربانی
ویران غم نهان شدهام در این کوچها نیست پناهی
کاش آید آن که دست مرا گیرد و بخشد جاودانی