گفتی که مسلمانم و ماه رمضان ست ..
بوسی بده افطار کنم ... وقت اذان است
در وصف تو بانوی تغزل چه بگویم؟
چیزی که عیان ست چه حاجت به بیان ست؟
هم قامت سرو از قد رعنات خمیده
هم در طلبت غنچه چنین جامه دران ست ...
پرسید :چه حالست دلت از لب و چشمم ؟
هم زنده به این ست ... و هم کشته از آن ست ...
ما زخمی زلفیم،به ابروی تو سوگند
این قائله را خاتمه با تیر و کمان ست ...
ای حادثه در حادثه ،ای زلزله ای عشق ...
هر جا خبری هست تو پایت به میان ست ...
هر شب دو برابر شده دیوانگی من
این شیوه ی عشق ست ...شبیه سرطان ست
برخاستی و رفتی و در پشت سر تو ...
انگار نه انگار ... نگاهی نگران ست ...
ZibaMatn.IR