دل گم شده در پیچ و خم زلف بلندت
گره وا کن تو از آن موی کمندت
فر خورده و فر خورده چنان درهم و برهم
دل من تار بود پود آن موی کمندت
آن پیچش مویت گره در کار من انداخت
گره وا کن تو ز کارم با موی کمندت
تو بزن ساز و شود چنگ دل من
که شود سیم به چنگم، هر تار از آن موی کمندت
این پیچ و خم موی تو مانند چه باشد؟
مانند ندارد جان من موی کمندت
ZibaMatn.IR