درشب هجرتو شرمنده احسانم کرد
مژه از بس گهر اشک بدامانم کرد
سرگذشت شب هجران تو گفتم باشمع
آنقدرسوخت که از گفته پشیمانم کرد
من بی مایه کجا و سخن از عشق کجا
مهر بی حد تو گستاخ به اینکارم کرد
شمه ای از گل روی تو به بلبل گفتم
آن تنک حوصله رسوای گلستانم کرد
ZibaMatn.IR