باور کنى یا نکنى،من دیگر آن آدمِ سابق نیستم!آن زمان که من براى باتو بودن با زمین و زمان میجنگیدم،تو با کوله بارى از احساس من دور هایت را میزدی.دیر آمدى!چشمه ى احساسم خشکیده و دیگر آن آدم سابق لعنتى نیستم.تو باید بفهمى دیر شدن هایى هست که ماهى نیستند هروقت از آب بگیرى تازه باشند،گلى هستند در گلدان که از تشنگى مرگ را در آغوش میگیرند...!
ZibaMatn.IR