دیشب دوباره خواب تو را دیدم
روشن تر از ترانه ی خورشید
شفاف تر از آینه ی جویبار بود
خوابی چنین زلال
هرگز ندیده ام
شاید
از خواب های گمشده ی توست
ای کاش بذر شب را می شد
در خاکِ روز کاشت
یا کاش خواب نیز
مثل زمان
اینگونه با نشستن و ماندن
بیگانگی نداشت
دیشب دوباره خواب تو را دیدم
اما سپیده دم
چون شبنمی که می پرد از گونه ی گلی
از روی پلک خواب پریدم
ZibaMatn.IR