خرده های تازه ی نان صبحانه را، برای پرنده ها
استخوانهای دست نخورده ی نهار را برای سگ همسایه
و کمی شیرسرد ،
برای شام گربه ام می ریزم.
پشت شیشه منتظر می مانم
بهار تمام می شود و پاییز در راه است
و تو آدرس این خاموشکده را از گوگل نمی یابی
لباس هایم
کفش هایم
و حالا کتاب هایم را دوره گرد با خودش می برد...
لابد استخوان های مرا گورکن ها
کرکس ها و لاشخورها
بین خودشان
ناعادلانه تقسیم خواهند کرد
ZibaMatn.IR