دلتنگی زمان نمی شناسد !
وقتی می آید همه ات را درگیر می کند .
روزها میگذرند و دلتنگی گلویمان را بیشتر می فشارد ..
یکی دلتنگ کوچه و خیابان ..
آن یکی دلتنگ گذشته ای نه چندان دور و دلخوشی های کوچکش ..
من ولی دلتنگیم برای همه ی آدم هاست !
برای روزهای خوش گذشته ، خانه ی مادربزرگ و چای قند پهلو .. برای مادرم که بوی قرمه سبزی اش همه جا می پیچید .. برای پدرم که دیگر نیست .. و برای خیلی چیزهای دیگر دلم تنگ است ... !
این روزها بیشتر از هر زمان دیگری دلتنگی ها مرا به گوشه اتاق و کنج خلوت می کشاند ..
خوش به حالِ روزهایی که حال دلمان خوب بود و خوشی های کوچکمان روزمان را به شادی می ساخت .
به امید روزی که دوباره لب هایمان بخندد و چشم هایمان از شادی برق بزند ...
این روزها هم میگذرد درست مثل روزهای گذشته ...
سینه ها گشته پر از غم ای خدا آخر چرا ...
غم زِ دل ها بر نمی آید مدارا می کنیم ...
ZibaMatn.IR