تو در زیرِ پیراهنی کهنه در راه
ایستادی و با قامتت چشم درراه
که من بازگردم
من آرامم و آرزوی من این است
که کولاکِ غم را رها سازم و
راه یابم دوباره
به آن خانه ی کوچکِ باغ
بدان مادرم
زمانی که هر شاخه ای با سپیدی
بهارآفرین گشته
من خواهم آمد...
ZibaMatn.IR
عکس نوشته مریم رضایی تو در زیرِ پیراهنی کهنه در راه...