محبوبم چه راههای درازی...چه جاده هایی..چند جهان است که ما مسافریم؟ ..خبر نداری کجای این جاده درنگ باید کرد؟؟.. محبوبم از تو چه پنهان از اینهمه رفتن خسته شده ام..تازگی ها خیال نشستن و آسودن به سرم افتاده..راستی اگر در میانه یِ راه ندیدیمت مرا ببخش..بگذار به حساب پاهای خسته ام..و نه قلبم..چرا که قلبم از آغاز تو را دیدن یکسره در تقلای رفتن بود...محبوبم سفرت که به پایان رسید ..بر اولین دروازه یِ شهرهای سعادت که رسیدی یادم کن...و زنی را به خاطر آور که همواره با چراغ می دوید..هر چند بیهوده...هر چند بی رسیدن..محبوبم چند جهان است که ما مسافریم؟؟
ZibaMatn.IR