نشسته ام
و هیچ کاری نمی کنم
چیزی شبیه سوپ در آشپزخانه قل میزند
ظرف هایم را شسته ام
و خانه به طرز باورنکردنی مرتب است
نشسته ام
و به هیچ چیز فکر نمی کنم
از هیچ چیز گله ندارم
و خدا تصویر صامتی ست
که گاهی مات براندازش می کنم
نشسته ام
و انگار همه این سال ها دویده ام که برسم به اینجا
و اینجا همانجایی ست که نمی شناسمش اما پذیرفته ام...
آری پذیرفته ام
که زنی سوپش را بار بگذارد
خانه اش را مرتب کند
گلدان هایش را آب دهد
چایش را با هل و دارچین دم کند
بنشیند پشت میزی کنار پنجره
و به ناخن هایش خیره شود
موهایش را چنگ بزند
به پوست تنش دست بکشد
و..... منتظر نباشد
ZibaMatn.IR