هیچ چیز به مانند، گیج کردن احساسات یک نفر
نمی تواند زجرآور و کشنده باشد!
این که با ادعای دلدادگی وعشق وارد دنیای معصومانه ی یک نفر می شوند و با همان سرعتی که طرف مقابل را به خودشان دلبسته کردند از او و دنیایش می گریزند!
درست در لابه لای بوسه ها و
لبخند هاشان !
در بحبوحه ی حرف های قشنگ ِ عاشقانه شان!
این بدترین جنایتی ست که یک نفر در حق احساسات ناب ِ یک نفر انجام میدهد!
دردناکترین قسمت ماجرا زمانیست که اوی رها شده ساعتها با خودش کلنجار می رود که واقعا چه گناهی از او سر زده کجای این رابطه برای محبوبش کم گذاشته وهزاران سئوال بی جوابی که هر بار در دادگاه دلش محکوم میکند خودش را ...
همینجاست که میگوییم یک دلباخته ی فلک زده، سخت مبتلا به سرگیجگی احساسی شده!
حال او میماند و دلی که دیگر متعلق به خودش نیست!
او میماند و جای چاله ی عمیقی ،درست وسط سینه ش که با هیچ چیز غیر از اوی فراری پر
نمی شود!
اومی ماند و کابوسهای گاه و بیگاهش!
او میماندو حال بدی که طعم تلخ نبودنش باهیچ حلاوتی برطرف
نمی شود !
او میماند و تمام خودی که روی دستِ خودش جا مانده .
باران کریمی آرپناهی.
ZibaMatn.IR