زیبا متن : مرجع متن های زیبا

امتیاز دهید
5.0 امتیاز از 3 رای

از شدت عصبانیت قلبش گرومب گرومب صدا می کرد ..فریاد های نامفهومی در ذهنش غوغا کرده بودند و هر لحظه گیج و گیج ترش می کردند ! بدون اینکه مقصودی داشته باشد تلو تلو خوران قدم بر می داشت ، درست در وسط هیاهوی ذهنش ایستاده بود که نور زرد رنگی چشمش را زد ! و قبل از اینکه متوجه چیزی شود جیغ لاستیک ها فاجعه ای را فریاد زدند ...
قامت رعنایش پشت شیشه آی سی یو بی جان تر از همیشه بین دم و دستگاه های پزشکی اسیر شده بود ! و اما پدر خیره به شیشه بی روح باشانه هایی خمیده تر از همیشه و مادر با چشمانی کم سو تر از همیشه و برادر تنها تر از همیشه ایستاده بودند ؛ نبودنش متخصص به خودش نبود نبود او نبود تمام شیطنت های دخترانه بود نبود نگاه های دقیق به چروک های کنار چشم مادر نبودن خسته نباشید های عصرانه مخصوص به پدر نبودن لاتی پر کردن ها برای داداش نبودن او نبود شور و شوق زندگی بود ....
و حال هیچ یک نمی دانستند که باید عزای کدام یک را بگیرند ! با مرگش فقط و فقط از او دسته گل گلایل پژمرده ، چشمان همیشه بارانی مادر ، پشیمانی برادر از آخرین دعوا و سنگ قبر سرد و جایی که تا ابد خالی باقی خواهد ماند به یادگار می ماندند !
اما امید و جاودانگی با برگه ای در دست همان حوالی ایستاده بودند، جاودانگی در برابر یک امضای ساده پایین برگه اهدای عضو حراجی لذت بخشی است که باری دیگر لبخند را بر لبان زندگی جاری می سازد تا این بار آرزوهای جوانی زیر خاک مدفون نشوند تا باز هم خانه ای رنگ غم نگیرد تا امید پایدار باقی بماند ..... :)
ZibaMatn.IR

yalda_haghverdi ارسال شده توسط
yalda_haghverdi


ZibaMatn.IR

این متن را با دوستان خود به اشتراک بگزارید


انتشار متن در زیبامتن