ببین من تمام وقت هایی که پیش من غیبت بقیه و می کردی به خیال خودت درد و دل
و من با خنده می پرسیدیم این حرفا و پشت منم می زنی ؟
میخندیدی و می گفتی نه دیوونه تورو دوست دارم تو که خوبی اونا بدن
می دونستم یه روزی بدتر از همه اون حرفا رو پشت منم می زنی
می دونستم چون به اونام می گفتی دوستشون داری چون وانمود می کردی رفیقشونی
فهمیده بودم عادتته که هرجا کسی کوچیک ترین مخالفتی باهات داشت با حرفات از دید بقیه حذفش کنی انقدر ادامه می دادی که خودشم باور کنه و یک عذاب وجدان لعنتی بچسبه به قلبش و با هرپمپاژ بیشتر و بیشتر پخش شه تا وقتی که دیگه جایی برای خودش نباشه و سعی کنه با اوق زدن خودشو بالا بیاره که از اون جسم تنفر انگیز فرار کنه
اما تو هنوز یه ادم خوبی که با وجود بدیاش دوسش داره
بدترین اتفاق برای من وقتیه که دوستم نداشته باشی و الکی بگی دوست دارم
بده چون میفهمم چون دوستت دارمات بوی خون می ده
بوی خون رو پیراهن قصابی که به قربانیش آب می ده
اینارو قبلا گفته بودم نه ؟
گفته بودم همون لحظه که حس کردی منم بدم رهام کن بهم دروغ نگو
رها کردن ادما با خاطره خوب خیلی بهتر از دروغی که پایانش مرگ یکی از طرفین
من می فهمیدم می دونستم ولی نرفتم
موندم چون احمقم
احمقم چون دوستت دارم
یلدا حقوردی
ZibaMatn.IR