تق تق در را می کوبید.
می دانستم کیست!!!
مخاطب خاص تمام روزهای من ،
خدا ،
پشت در بود.
با لبخندی از جنس مهربانی
کنارم نشست و با نگاه نوازشگرش منتظرم بود.
مثل همیشه برای بیان آنچه در دل داشتم ، تاخیر کرده بودم.
و من ، مانند هر روز برای پذیرایی
جز حبه تلخ های غصه و پریشانی
چیزی نداشتم که جلویش بگذارم.
با رحمتش تمام دل پریشانی ها را
رُفت و روب کرد ، مثل هربار.
هربار که گنجشک دلم تپیدن می گرفت
و آسمان چشمانم متلاطم می شد.
با رافتی که داشت ساحل دلم را آرام می کرد. با تمام کم معرفتی ام
هیچ گاه دستم را رها نکرد.
به سان کودکی نوپا بوده ام که در دشتی پر از خار رها شده و دست در دستان گرم و پراطمینان او گام بر می داشتم و تنها خدا یاورم بود.
او به من رسم زندگی و زندگانی آموخت.
آری ، تنها مخاطب خاص تمام روزهای من ، فقط اوست ، خدا.
زهرا غفران پاکدل
ZibaMatn.IR