تفنگ دوست ...
خرابه خانه ای متروکه ام خاموش و تاریکم
به تنهایی تهِ یک کوچه ی بن بست و باریکم
به تخته وایت بُرد گوشه ی انبار می مانم
که مدت هاست خشکیده تمام رنگ ماژیکم
مثال بهترم باشد ... خیابانی دوسر بسته
جدا از طرح های زوج یا فرد ترافیکم
شبیه بافت های مرده ی سلول می مانم
ندارد هیچ دارویی توان بازتحریکم
گریزانند از حالم تمام مردم این شهر
به مهمان خانه ی دوری چه بی اندازه نزدیکم!
تفنگ دوست هر لحظه نشان می گیردم اما
به قصد زجرکُش کردن... ندارد قصد شلیکم
شاعر : سید حسن سبزقبا
ZibaMatn.IR