در چشمهایش صد پرستو ناز می کرد
آری خدا در چشم او پرواز می کرد
در تنگ آغوشش کسی چون بید مجنون
رقصی برای مرگ خود آغاز می کرد
معشوق من در چارچوب عاشقی ها
عریانی احساس را آواز می کرد
بوی تنفر می شنیدم از صدایش
اما دلم را با خودش دمساز می کرد
پیراهنم را وحشیانه پاره می کرد
دکمه به دکمه زخم دل را باز می کرد
در غار تنهایی پر از بیهودگی شد
آن دختری که عاشقی ابراز می کرد
ZibaMatn.IR