غرق خیال
در خیال تو شبی را غرق تماشا شدم
باز آنجا همه تن شعله شدم درد شدم
به فضا نعره زدم داد زدم تا دم صبح
به نوا گریه شدم شاد شدم بیدل و بیجا شدم
شدی در جان من و لیک نبودی به کنارم
در غم عشق تو من قصه پر غصه شدم
دمکی جلوه گر و ناز شدی پیش نگاهم
سروتن آب شدی راوی این نغمه زیبا شدم
غزلی ناب شدی جای گرفتی به لبانم
عاشقت بودم و اکنون فقط شعر شدم
ZibaMatn.IR