مرا بغضی ست این شب ها به شدت، کجایی خانه ات آباد، فریاد!؟
پرم از جیغ های مانده در بغض، سکوتم را بزن فریاد، فریاد
من از یاد تمام دوستانم، فراموشم، فراموشم، فراموش
تمام دلخوشی من تو هستی، مبر هرگز مرا از یاد، فریاد
شبیه داستان های قدیمی، شبیه قصه های غیر ممکن
سکوت مضحکم را می رسانی!؟ به دست او، به دست باد، فریاد!؟
بزن با تیشه ات بر ریشه ی من، شنیدم تازگی ها مال من نیست
بیا بیرون، بیا این بار با من، بکن آن را که با فرهاد، فریاد
نگفتم حرف خود را در گرفتم، به یاد او همیشه پر گرفتم
نگاهش کردم و خاموش ماندم، سکوتم کار دستم داد، فریاد
همیشه باورم شد یاورم نه، همیشه دشمنم، همسنگرم نه
بزن جیغ و بگو با این تناقض، چگونه در دلم افتاد!؟ فریاد!
ازین طرز سکوتم مرگ بهتر، مرا فریاد کن شاید نمیرم
مرا فریاد کن شاید بمیرم، برون آ! هر چه بادا باد، فریاد
محمد خوش بین
ZibaMatn.IR