به او بگویید دوستش دارم !

بگویید تو قشنگترین پدیده روزگارم بودی !
اصلا با تو قوانین فیزیک تعدیل می شد
و زمان متوقف !
بهش بگویید تو پنهانی ترین ، پنهانی دنیای من بودی !
که حتی پنهانی بهت فکر می کردم !
درسته ، نداشتمت ؛ ولی همیشه همراه من بودی !
چه کافه هایی که باهم نرفتیم و چه حرف ها که با هم نزدیم !
چه خیابان هایی که با تو انتها نداشت !
به او بگویید :
من از او یادگاری ندارم
جز یک شهر پر از خاطره از جنس بهشت
و عابرانی شبیه تو !
بگویید شاید من کامل نبودم اما تو آمدی و نیمی از وجودم را با خودت بردی !
به او بگویید هنوز هم دوستش دارم
اصلا یه جور عجیب و غریب
شبیه عشق های افسانه ای
همان هایی که مادربزرگم تعریف می کرد !
اگر باز هم سماجت کرد
بگویید اندازه دعاهای خیر مادرم !
این را که می دانید چقدر است نه ؟
ZibaMatn.IR

ارسال شده توسط
فرزاد هاشم زاده