راستش را بخواهی
من یک آدم به شدّت خیالاتی هستم
به قدری خیالاتی که ، بعضاً خودم هم شک می کنم که دیوانه نشده باشم
بگذار برایت تعریف کنم دیگر
مثلاً من همیشه ترس این را دارم ،
یک روز که از خواب بیدار شدم همه جا را زرد ببینم یا آبی حتّی
می ترسم روزی در خانه را بزنند و من به محض باز کردن در با اژدهایی رو در رو شوم
می ترسم همین که بهار رسید آلوچه های تمام میوه فروش های شهر را بخرند و به من هیچ نماند
مسخره است نه؟
ولی می بینی هر لحظه و هر ثانیه زندگی من چقدر با استرس و ترس می گذرد؟
امّا
بین خودمان بماند
از هیچ کدام به اندازه این که روزی تو را دست در دست کسی ببینم نمی ترسم
ZibaMatn.IR