بذار اروم برم ،دستاتو از دور تنم بردار
گناه بی وفایی رو ،بیا از گردنم بردار
بهت گفتم که از این آه دامن سوز پروا کن
دیگه اصرار بیهوده ست ،دست ازدامنم بردار
من آدم آهنی بودم همیشه راست میگفتی
حالا هم دستتو از قلب مثل آهنم بردار
تو دشمنشاد کردی دوست روزای سختت رو
برو اون خنده رو از رو لبای دشمنم بردار
توی بی رحم تنها علت اشکای من بودی
قسم میدم برو دست از سر خندیدنم بردار
میگی میپیچه عطر خاطراتت توی آغوشم!؟
تو که میری؛بیا این عطرم از پیراهنم بردار
غزاله صباغ
ZibaMatn.IR