برگ زمین خویش باش
◇◇◇◇
گوهر دُردانه و نقش نگین خویش باش
دست انگشترفروز آستین خویش باش
عمر کوتاه بشر سرمایه ی فردای اوست
میزبان لحظه های نازنین خویش باش
پرتو آئینه از خوب و بد تصویر ماست
همدم و همراه قاب راستین خویش باش
از قناعت مور تسلیم سلیمان هم نشد
پادشاه مرز و بوم هندُچین خویش باش
ماه و خورشید فلک بازیگران صحنه اند
چهلچراغ پرتو افشان جبین خویش باش
آسمان هم محو نجوای امید رویش است
شاخه نورسته و برگ زمین خویش باش
بخشش صد خرمن از منت نمیاید به کار
وامدار دستهای خوشه چین خویش باش
عاشق صادق همیشه محو روی دلبرست
واله و مجنون یار اینچنین خویش باش
رسم و آئین هزاران مدعی را دیده ای
رهرو دیرینه ی دین مبین خویش باش
ZibaMatn.IR