عشق جان من !
حسرت آغوشت ،
نقش بسته است بر دلِ تنهایم ...
مهرِ تو ،
نقشِ طلوع فرداست ...
فردا صبح همان جای همیشگی ...
همان کنجِ کافه ی قدیمی ...
همان آغوش تو ...
همان توى خیالی ...
همان آغوشی که تا انتهای دنیا ،
برای دیدن دوباره ی روی ماهش ،
تا ابد ،
در انتظارش جان میدهم ...
همان تو ...
ZibaMatn.IR