زیبا متن : مرجع متن های زیبا

امتیاز دهید
4.5 امتیاز از 4 رای

خواستم یک تنه مقابل همه دنیا بایستم.
همین بود که تمام قلبم را برداشتم و رفتم به جبهه زندگی...
جنگ نابرابری بود...
من تنها در یک طرف بودم و ارتش زندگی با تمام یال و کپالش در مقابلم.
قدرتش کم نبود.
از همان \بِ\ بسم الله،\مسلسل مشکل\ رو کرد.
دلم لرزید اما کم نیاردم.دست کردم در چنته دلم،هیچ چیز جز \مهر مادر\ نیافتم.با ترید برداشتمش و کردمش سلاح در مقابل مشکلات زندگی.دور از انتظار بود اما از پسشان بر آمدم.
فکر کردم تمام شده اما دریغا که در آتش باران زندگی قصد آتش بس نبود.
مسلسل مشکل که شکست،\آرپیچی اندوه\ رو کرد.چاره سازش \آرامش نگاهش\ بود که در بر دیوار مقر فرماندهی دلم حک شده بود.
همینطور ادامه یافت...
او \دینامیت درد\ رو کرد و من \دلگرمی\ که از وجودش در دلم نگارینه بود.
او \راکت رنج\ رو کرد و من \رحمت ریح نفس هایش\ را.
خلاصه هر چه کرد با تجهیزات و تاسیسات قلبم،بدترش را سرش آوردم.
آری در جنگ زندگی تجهیزاتی که هیچ چیز جز صفای وجودش نبود؛و تاسیساتی که جای هیچ سلاح و سرلشکری جز او و خوبی هایش نبود،شد مایه اقتدارم...بانی اقتداری که هنوز هم مسبب فتح است و تا ابد هم واسطه توفیق می ماند.

\با تمام قلبم دوستت دارم سپهبد قلبم\
♡مادر♡
ZibaMatn.IR

طاهره عباسی نژاد ارسال شده توسط
طاهره عباسی نژاد


ZibaMatn.IR


انتشار متن در زیبامتن