زیبا متن : مرجع متن های زیبا

امتیاز دهید
5.0 امتیاز از 3 رای

« سایه ی من »

پنجه در پنجه ی او افکندم
سایه ام بود ولی بازیگوش
گاه او گرگ پلیدی میشد
من کنار تن او چون خرگوش

راه می رفت چو مردی با من
همه جا فکر من و با من بود
مشت بر صورت او کوبیدم
دست من زخمی و او آهن بود

سایه ام بود ولی دشمن من
با خودش عمر مرا می بلعید
من پی صافی با دل بودم
او ولی در پی افکار پلید

پشت هر پنجره مخفی میشد
نور وقتی به جهان می تابید
شب که تاریک و پر از ظلمت بود
راحت او در بغلم می خوابید

نیمی از عمر مرا او طی کرد
در پی خواب و خور و بی خبری
تا که خورشید به دل پا می زد
سایه می رفت و نبودش اثری

باز خورشید مرا می خواند
ای دل گمشده برخیز ز خواب
باز کن پنجره را همچون من
بر جهان سیه ات نور بتاب

✍️ محمدی البرزی
جمعه 25 تیر 400
ZibaMatn.IR



ZibaMatn.IR

این متن را با دوستان خود به اشتراک بگزارید

انتشار متن در زیبامتن