دیشب ستاره ای از آسمان ش ناگهان افتاد
آنشب عاشقی از چشم یک نا مهربان افتاد
آنشب برایت شعر هایی نو گفته بودم
اما نبودی این شعرهایم از دهان افتاد
عشق تو از بس که ویران کرد رویای مرا
شعر دم شد تا بنوشد خستگی های مرا
رفتی اما من زیر ریزش های باران مانده ام
با خیالم در سرنوشتی خیس جا مانده ام
از همان روزی که دیدم من تو را افتاده ام
سنگ سفتی شدم و به پای تو افتاده ام
هر سو که می خواهی مرا فوری می غلتانیم
هرطرف می خواهی مرا فوری می چرخانم
من سهمی برای خود از عشق تو نمی خواهم
قبلا می خواستم اما حالا اصلا نمی خواهم
ZibaMatn.IR