قدیما خونه ی هر پدربزرگی یه صندوق پر از خوشبختی وجود داشت. یه جزیره ی ناشناخته که مادربزرگ کلیدش رو با نخ سفیدی آویز گردن می کرد.
بیشتر وقتا سهمم از این خوشبختی یه شیرینی نارگیلی و مشتی پسته شور شده با زعفرون بود. اما خوشبختی تو زندگی های الان خلاصه به گنجه های بی روح اما گرون قیمته، یه تابوت ایستاده که وسایل تزئینی رو به نمایش می ذاره.
ما با مدرنیته، لذت داشتن سرزمین ناشناخته رو از فرزندانمون گرفتیم.
ZibaMatn.IR