تنگه دلم واسه کوچه مون بچه محله و خونه مون واسه وسطی و قایم موشک تو زنگایِ تفریحِ مدرسه مون تنگه دلم واسه مهمونیا زخمِ تنم بعدِ شیطونیا ذوقِ شکستنِ قلک پول نصف جهان و بریونیاش کاش میشد برگردیم قدیما کاش می شد در رفت از تقویما.... _برشی از ترانه
زنبور که نیشمان میزد مادربزرگ ریحان را می چکاند ضماد میکردمیزد جای نیشش بوی ریحان می پیچید توی سوز گزگزمان دل پیچه مان با شاخه نبات و دم کرده چای قلمی خوشرنگ خوب میشد و در خیالمان نخ نبات جادوی قاشق مادربزرگ بود سردرد که میشدیم با دستهای چروک و...
قدیما خونه ی هر پدربزرگی یه صندوق پر از خوشبختی وجود داشت. یه جزیره ی ناشناخته که مادربزرگ کلیدش رو با نخ سفیدی آویز گردن می کرد. بیشتر وقتا سهمم از این خوشبختی یه شیرینی نارگیلی و مشتی پسته شور شده با زعفرون بود. اما خوشبختی تو زندگی های الان...
این روزگارو کی عوض کرد؟ کاشکه هنوز عصر حجر بود اما دل تو از غم من مثل قدیما با خبر بود
قدیما شورت خانوما انقد گنده بود اگه تو هواپیما در حال سقوط بودی میتونستی ب جای بالن ازش استفاده کنی و زنده بمونی الان فوق فوقش بتونی باهاش جای نخ دندون استفاده کرد.
قدیما میگفتن وقتی زمان زود میگذره یعنی داره بهت خوش میگذره اما ماها بدون خوشی داریم به سرعت فقط پیر میشیم !
ﻗﺪﻳﻤﺎ ﻣﻴﮕﻔﺘﻦ ﺩﺧﺘﺮ ﺍﮔﻪ ﺑﺘﻮﻧﻪ ﭘﻮﺳﺖ ﭘﺮﺗﻘﺎﻟﻮ ﺳﺎﻟﻢ ﺩﺭ ﺑﻴﺎﺭﻩ ﻭﺍﺳﺶ ﺷﻮﻫﺮ ﭘﻴﺪﺍ ﻣﻴﺸﻪ ﺩﺧﺘﺮﺍﯼ ﻋﺰﯾﺰ... ﺍﻻﻥ ﻫﻤﻴﻦ ﺣﺮﮐﺘﻮ ﺑﺎ ﻧﺎﺭﮔﻴﻠﻢ ﮐﻨﻴﻦ ﺩﻳﮕﻪ ﻓﺎﻳﺪﻩ ﻧﺪﺍﺭﻩ! نیست ک نیست....تموم شد...
هر جور حساب میکنم نمیفهمم قدیما چجوری میرفتن از سر چشمه آب میاوردن؟! ما که پارچ یخچالمون خالی میشه هیشکی مسئولیتشو به عهده نمیگیره!