پاییز که می رسد
باد تازیانه هایش را بر تن درختان احساسم می کوبد، تا برگ برگ خاطراتت ،در هجوم دل تنگی، فرو بریزد وهوای ابری چشمانم مروارید اشک را بدرقه ی رفتنت کند ،قلبم از یورش تازیانه های باد به درد می آید وفریاد زنان تو را می خواند
ببار بارون که با من هم نشینی...
حجت اله حبیبی
ZibaMatn.IR