اکنون که به چشم تو همان گردم و ناچیز
دستی بکش و پاک کن از آینه ام نیز
دل کنده ام از شاخه و بازی چه ی بختم
برگم که فروریخته بر مقدم پائیز
جویم که مسیر سفرش خورده به مرداب
ای سنگ! اذیت نکن این دفعه تو بر خیز
دیری ست که از پیش و پس خویش دریده ست
بیهوده به پیراهن من چنگ نیاویز
من سایه سر هر که شدم خیر ندیده ست
از این منِ چون سقف ترک خورده بپرهیز
شاعر نه! حسابم نکن این مایه ی خنده ست
مانند حسین ابن علی خواندن چنگیز
ساکت شده ام تا که نرنجند خلایق
مصداق نیابد شتر و غمزه و جالیز
ZibaMatn.IR