حکایت من
حکایت پاییز است
همه، دوستش دارند
اما، تنهایش می گذارند
کسی غم آخرین برگ پاییز را
درک نمی کند
پاییز بی برگ ،سرد است ،چون دستان من
پس بیا، بهارم باش
تا غم پاییز را فراموش کنم
تو آخرین برگ پاییز
واولین شکوفه ی بهاری
غنچه لبانت ،
برگ برگ وجودم شده است...
حجت اله حبیبی
ZibaMatn.IR