رد پایم مانده است ...
رد پایم ...
کنار سم یک اسب خیالی
روی شفافیت بلورین برف
روی ذرات خاک ...
مثال یک خاطره ی فراموش شده ی قدیمی
مانده است...
من میان قدم هایم
قدم زنان ...
تا خانه ای گمنام می رفتم
من ...
به کلمه ی ساده ی خوشبختی می نگرم
امشب ...
شب از نور...
شفافیت متورم شده است
و قدم های کوچک کفشی...
که تا دیروز پای مادرم بود
رعنا ابراهیمی فرد
ZibaMatn.IR