برگ درختان غمگین است
برگ درختان، غمگین است
صدا...
صدا، خشمگین است
و هیاهوی یک - فریادِ دیرینه
در میان وزش های تند باد
در میان انسانهای نامشخص
و حرفهای دروغ، طغیان می کند
پرده ی حریر پنجره را باد زده است
و کسی پر رویانه
در میان صحبتهای هزار رنگ
در میان حیاطی بزرگ
که شاهد حرفهای سی ساله است
قدم می زند
و همسایگانی که ساکت اند
که منتظرند...
برگ درختان غمگین است
و چهره هایی که مضطرب اند
و آنهایی که
به مرگ، مهمانی خواهند داد
و گلدانهایی که
در نبود صاحبشان خشک می شونند
صدا ها...
فریاد ها...
حرفها...
در آسمان آویزانند
آنها، همدیگر را خواهند گرفت
و همدیگر را به درک کردن مرگ
محکوم خواهند ساخت
راه دور است
راه دور است
و کسی می خواهد خودش را
در آب غرق کند
کسی باور نمی کند
در این هیاهو، هیچ کس آرام نیست
کسی باور نمی کند
که پرده ی حریر پنجره را
باد زده است
که صدای نسیم
از همه محکم تر است
ذهن زنده ها...
از کشمکش خطوط مورب هوا
منفجر خواهد شد
و آن روح بزرگی...
که نگران من و توست
هیاهو آنها را در یک شب
در یک رودخانه نامعلوم خواهد کشت
رعنا ابراهیمی فرد
ZibaMatn.IR