جمعه خیال تو
یاغی و سرکش
تمام احساسم را زیر و رو می کند
تنهایی بر پیکره ی جانم
نقشی از دلتنگی می زند
و در سینه ام دلی را می لرزاند
که در تب و تاب رسیدن
به حصار آغوش تو می سوزد ،
دلم می خواهد
در این سکوت خاکستری
غروبهای جمعه
بر کرانه های دلتنگی ام
تو را فریاد بزنم
و هق هق تنهایی ام را
به دست باد بسپارم
تا حس غریب دوست داشتنم را
برای تو تفسیر کند ,
تفسیری از
عشق و دلدادگی
که من در وسعت جان خود
چه مشتاقانه و مهجور
تو را خواهانم ....
ZibaMatn.IR