امروز هم روز دیگری
برای دوست داشتن تو آغاز شد
تا شعری دیگر
بسرایم پر از واژه هایِ عشق
برای آن چشمان رویایی
که تا بر من می تابند آرام می گیرد
قلب بیقرارم،
سبز می شوم و گرم
در این زمهریر زمستانی ،
بتاب با گرمای بودنت
بر منی که
از خزان تنهایی گذشته ام
با زرد و نارنجی های احساسم
عبور کرده ام از کوچه های
باران خورده ی تنهایی
و سرمایی بر جان دارم
از دلتنگی ؛
بر من بتاب ای تابنده
چو خورشید ...!!!
ZibaMatn.IR