در هاله های شیری رنگ ماه
به هنگام بارش ظلمات و سیاهی
سرزمینی را دیدم ...
فراتر از باورها
فراتر از اندیشه های مضاعف
تصورش در ذهن ناقص بشریت نمیگنجید
جایی که وهم را بدان راه نبود
بالاتر از خیال ...
من در دور دست ها.به وقت بامدادان
به روشنایی.سرزمینی را یافتم
فراتر از دین و رنگ و زبان...
سرزمینی نیکو...
و عاری از هرگونه لکه ای از سیاهی
مارا بدانجا خواهند برد
غسلمان خواهند داد
و انگاه جامعه ای از اطلس و دیبا برتنمان خواهند کرد
واین
پاداش بسی رنج بردن هایمان است
ما میراث دار اندوه بشر بودیم
و
رج به رج
با تیشه زخم
پیکرمان را تراش دادیم
و حال....
❤️
ZibaMatn.IR