ای که نامت شد همیشه ذکر زبانم نفسم
با تو تنظیم می شود هر ضربانم نفسم
با دلم بازی نکن مجنون و دیوانه توست
حکم کرده ست به عقل با تو بمانم نفسم
به دو چشم نگران که مرا کرد گرفتار قسم
و نگاه منتظر که به عشقت شد بیمار قسم
شهره ام کردی به شیدایی و شبگردی شب
به نفس های در هوای لحظه دیدار قسم
گفتم نفسم باش بی تو مرا هم نفسی نیست
گر نباشی بی تو مرا چون تو کسی نیست
تو شکستی پر و بالم که به سویت نپرم
آسمان بی تو عزیزم ،مرا جز قفسی نیست
وحشت از عشق ندارم ترسم از فاصله هاست
وحشت از غصه ندارم ترسم از خاتمه هاست
ترس بیهوده ندارم صحبت خاطره هاست
صحبت از کشتن نا خواسته عاطفه هاست
چشم و ابروی خشن از بس که می آید به تو
شب به شب جنگ است بین عقل من با عشق تو
ZibaMatn.IR