دارو ندار دنیا را بیخیال...
حق داشتم که چشمانت را صاحب شوم
نگاهت آدم را به بیراهه ها می کشاند
در افکارم که پرسه میزدی
دیگر در این جهان نبودم
جهانی ساخته شده بود
برای تمام لیلا هایی که
وصال را در ذهنشان پرورانده بودند
جهانی که میشد
با تو بر بام شهر ها تا طلوع صبح نشست
وجنون را در کف هر خیابانش نقش داد
جهانی که از یاد می بردم
تویی که فرهاد نبودی برای کندن بی ستون
و منی که چو شیرین جانم بخشیده نشد
ZibaMatn.IR