صدای خنده ی بهار می اید
همان دخترک عاشق
از سرزمین باران و شکوفه،
که پاورچین ، پاورچین
همراه بادی که به لب ها
اجازه ی بوسیدن می دهد
..می اید
با
قدم هایی که از ان سوی پرچین خاطرات شیرین را
به بغل دستی اش تعارف کند.
اینجا بهار
زیباتر از رویا
گیسوانش را در دشت رها می کند
تصویر دیگر زندگی
در نام زنان و دخترکان ابادی می درخشد
انگار خورشید
به صورتش پاشیده اند.
ماه عاشق شهر می شود
این حال اسمی ندارد.
یا مقلب القلوب و الابصار
یا محول الحال و الاحوال
بهار تا دروازه ی شهر رسیده.
زندگی شیرین است
.زندکی باید کرد.
ZibaMatn.IR