دلم هوای تو دارد، امان ز درد جدایی
به سینه ،یاد تو دارم؛ نگار من تو کجایی
خیال عشق تو در جان، ز خود نموده غریبم
ز دست رفته دل من، نگار من؛ تو نیایی
تو خود، مگر که نگفتی؛ شوم به دل مرا یار
دلا ،کجا تو برفتی؛ ببین شدم چه هوایی
تو رفتی و غم بی تو ،به جان من زده آتش
نه دلخوشم به کلامی، نه خوش روم به جایی
تمام خاطره هایت، بدون تو شده بی جان
در این زمانه دلم تنگ، ز من جدا تو چرایی
نگر ،صبا که نمانده ؛امید در دل و جانم
توان کنی مداوا، ز غصه ها، تو رهایی
ZibaMatn.IR