می بینی آخر آن روز از من اثر نباشد
از عشق و خواهش من دیگر خبر نباشد
تا از نبود و بودم حرفی میان نباشد
تا از جفا و جورت دل در بدر نباشد
لیلای من تو در تب سوزی و کس نباشد
این عاشق تو دیگر مجنون شهر نباشد
ماند از تو یادگاری شب های زنده داری
در انتظارت دیگر چشمی به در نباشد
زخمم نمادی روشن از در پنهان ام ست
آنقدر سوختم از عشق در من جگر نباشد
ZibaMatn.IR